سبد کالا
:فعلا داریم ماشاز میشیم برا راند بعدی. > جلیلی!اسمشم نیار با اون پیشونی مهر داغ کردش بش رای ندید همه از گشنگی میمرید. > توی صف سبد کالا داشت نخوناشو میجوید و فحش خاک برسری به خودش میداد! > که پیرمرد چشم قهوه ای سقلمه ای بهش زد،تازه د
اریم ماشاز میشیم،یو و خ را نگفت آذری چشم قهوه ای. > آن ور غوغایی بود دختره چش سفید لب قیطونی با اون دماغ عملیش یقه گیری کرده بود،بچه های محل میگفتن مقام داره تو کونگ فو،تو این گیرو وا گیر تو فشار جمعیت که برا سوا کردنشوت اومده بودن،ساپورت خانوم خانوما جر خورد اینو همون پیرمرد چشم قهوه ای دید،گفتم بابا چند سالته گفت ما مینی ژوپ پوشا رو هم دیده بودیم اما این اسمشون چی چیه؟ساپورت.بله یه چیز دیگه است من پیرمردو هم تحریک میکنه. > خانم میانسالی چادرشو دور کمر لب قیطونی پیچوند. > یه بچه سندرومی که با باباش پشت سرمون داد و بیداد میکرد، خیال کرد تظاهراته مشتاشو گره کرد گفت مرگ بر آمریکا،همه خندیدن. > ولی باباش بغض کرده بود و با خودش گفت این میفهمه مشکل کار از کجاست اما مسولین.... > دارن ماشازمون میدن،اینو دختره لب قیطونی داماغ عمل کرده بهتر میفهمه.