یادداشتى براى سربندر
یادداشتى براى روز آخر در ایستگاه سربندر
بسم الله العلى الأعلى
تا دقایقى دیگر شیفت کارى ام تمام میشود.
احتمال بالاى نود% دیگر به سر بندر نخواهیم آمد.
همین امروز 60 کلیومتر پروژه به اتمام رسید، دقیق خورد به روز تحویل شیفتم.
امروز عجیب شرجى است.رطوبت و گرما پدرمان را درآورده واقعا هوا هواى بندر است.
یاد ترانه بندرى مى افتم که میگه: مو میروم به بندر سى هواى یاروم همون یارى که.......خیلى دوسش میداروم .ناگهانی خطور کرد......نعوذباالله من شرور انفسنا.......
راستى امروز روز میلاد حضرت على اکبر سلام الله علیه و سالروز قمرى ازدواجم هست.بچه ها بندر کل بکشید هلهلههلهله.
حیفه تا بندر امام خمینى بیایى و ماهشهر نروى!
حداقل برا من که کلى عشق سفرم افت داره، با آقاى شریفى مأمور خرید کارگاه هماهنگ کردم برم ماهشهر.
هوا دم است کولر گازى عجیب اشکش درآمده.
اول صبحى(موقع اذان صبح) اینجا (حمام صحرایى)دوش گرفتم لخت لخت.هوا تاریک بود.خودم خودم را نمیدیدم...... اون پالت که اون گوشه است حکم در حمومه مثلا.....◑▂◑
الان اگر کسى کنارم بنشیند بوى ماهى مرده میدهم
بندر امام را دوست دارم کلا هرچی اسم امام روح الله رویش باشد عاشقشم، ولى ما مثل کوچ نشینان هستیم بقول سید مرتضى بانگ الرحیل داده اند
مقصد بعدى میان دشت دو ایستگاه مانده به اهواز است.
ریل باس اهواز بندر رسید
خدایى گرماى طاقت فرسایى است.از تمام منافذ پوست عرق جاریست!!!!!!!!!
جاده ماهشهر در محضر آقایان شریفى و سلیمى ام
سید على ادریس پور را در ماهشهر خدا به ما رساند.از بچه هاى قدیم کارگاه سربندر.کلى پسر آقایىست از سادات محترم
آبدارچى بود در حقش ظلم کردن اول سال تسویه شد قبلا امضاء گرفته بودن جهت تسویه بخاطر همین نتونست شکایت کنه برا بیمه بیکارى، ترفندى براى ظلم به قشر کارگر است قبل از تسویه،امضاء گرفتن حق و حقوق
فاصله سربندر ماهشهر کمتر از اندیمشک دزفول است.ماهشهر مثل سربندر است و سربندر شبیه ماهشهر میخواى متوجه بشى پاشو یه سر بزن بندر . بدهخلیج همیشه فارس ایران رو نبىنى.....
ماهشهر به دو قسمت کهنه بقول خودشان و نو تقسیم میشود.
من به بازار کهنه رفتم از شدت گرما تقریبا تعطیل بود.
بدون آدرس دور میخوردم تا خوردم به پست سیدعلى ادریس پور که با پراید تو آژانس کار میکرد با اینکه مسافر داشت منو رسوند به ترمینال خلیج فارس ، ماهشهر، هر چى هم کلنجار رفتم کرایه نگرفت.
خیلى دوست داشتم برم بازار ناحیه ولى خوردیم به ظهر و تعطیلى مغازه ها
حیف سیروسیاحت ما رو تعطیل کرد.
الان 75 کیلومترى اهوازم حداقل یه نیم چرخ تو ماهشهر زدیم.
لک الحمد براى کسى که فرمود سیروا فى الارض
اگر در فصل پاییز و زمستان از آزاد راه اهواز - سربندر بیایى مناظر زیبا و بکرى میبینى
تالاب هایى به رنگ آسمان انگار فیروزه را روان کرده باشند در صحرا و رگه های خشکى اش هم مثل رگه هاى فیروزه است.
مرغ هاى دریایى با تفاوت کوچک و بزرگ با پرهاى بیشتر سپید هیاهو کنن گاهى تک و گاهى جمعى سرود زندگى سر میدهند.
اما حالا 94/3/9 برهوتى است تشنه کام با درختچه هاى وحشى کوچک.
جاده صاف صاف است بدون حتى یک پیچ و این مطلب را راننده ها درک میکنند که چقدر خطرناک است.
شاید پیچ و خم هاى زندگى براى آن باشد که ما خوابمان نرود
جاده بدون پىچ و خم براى راننده ها احتمال خواب و تصادفش بیشتر است.
من عاشق دیدنى هام بى بهانه
👀فنظروا
در حالى که تبلتم الان مثل بخارى برقى داغ کرده و خودم مثل خر تب کردم روى پل 5 کارون در اهوازم
فى الحال لمیده ام در اتوبوس اهواز---- اندیمشک
فیلم آتش بس با بازى بهرام رادان و میترا حجار دارد پخش میشود
کلى جلف، کلى حرف ها و مفاهیم رکیک و سیگنال هاى جنسى
کلى روانشناسى غیر اسلامى که آتیلا پسیانى دیالوگ هاش رو مى جوید و نشخوار میکرد.
کلى اشرافیت و بى دردى و.......
ولى فى الواقع قشر مترف جامعه همینطور اند.
این کوزه اى که روشنفکران از برون هنر هفتم بیرون میدهند سیاهه هاى دیواره باطنى قیراندود مستهجنشان است.کلا تهمینه میلانی مزخرف میسازد با چاشنی فمنیسم
فیلم تمام شد,
الان ورودى شاوور هستم.نخل هاى کنار شط حالم را خوش میکند.
بعلت اتمام شارژ تبلت امکان فرستادن پیام نیست.
اینجا شوش است تاریخ همین ثانیه هاست که دارند عبور میکنند.