روایت تشییع شهدای غواص در اندیمشک4
سر چراغ قرمز شهید اسحاق روشنی به سمت بازار وانت پیکانی سفید رنگ توقف میکند،پیرمردی مو سفید با سبیل های تاب داده لاغر و کشیده از من با تعجب میپرسد چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!! چه اتفاقی افتاده؟
میگویم تشییع شهدای گمنام است،تشکر میکند و میگذرد.
روبه روی اداره تأمین اجتماعی شمس الدین مهدی نژاد ،رسول دریکوند ،مجید کاظمی،ادریس مهدی نژاد ،ممد اصغرپور را میبنم.سرعت حرکت کاروان شهدا بیشتر شده.حلقه ای تقریباً چهل نفره پشت پیکاب که پرچم یاابوافضل نصب کرده اند در حال سینه زنیست،از کنار آنها عبور میکنیم!!!!
فی الحال با بچه ها نشسته ایم جلوی اداره ناحیه مرکزی راه آهن زاگرس،تریلی پخش شربت را ازمحل دادگستری انتقال داده اند کنار ناحیه راه آهن و مجید و بچه ها شربت پخش میکنند. از تشنگی و ایضا الان از گرسنگی به خوردن شربت پناه میبرم.شمس الدین با موبایلش مستند میگیرد.تریلی اول و دوم رد میشوند ولی کابل تلفن که از آن سوی جاده به سمت ناحیه کشیده شده به بالای تریلی گیر میکند.یکی از پاسدارهای جوان پا روی کناره تریلی میگذارد تا کابل را آزاد کند من سمت ناحیه کابل را میکشم تا قطع شود و برای تریلی های بعدی مشکل درست نکند،و همه این صحنه ها را با دیالوگ شمس الدین ثبت میکند.از بچه ها خداحافظی میگیرم و به سمت مصلی میروم.
از میدان راه آهن تا محل سابق بیمارستان شهید بهشتی
پشت وانت حامل بلندگو هستم.وانت توقف میکند،پایین میپرم و سریع خودم را به تریلی ها
میرسانم.یک تابوت بر روی دست برادران و یک تابوت روی دست خواهران به سمت مصلی حرکت
میکند،تابوت ها آنقدر بالا رفته که معلوم میکند وزنی ندارد و سبک بار بر روی دست اشک
ها به سمت مصلی موج بر میدارد.اینجا بهت دوکوهه ام به بغض تبدیل میشود و با ضجه خواهری
که یاحسین میگوید بغضم سیل اشک میشود.
اینجا شهود شب هشتم محرم و روضه حضرت علی اکبراست
اینجا من دیدم که نوحه :جوانان بنی هاشم بیایید .....
چگونه است.
تا ورودی مصلی مخفیانه اشک میریزم.
دود غلیظ با بوی خوش اسپند رؤیای عاشقانه عزای محرم ما است فصلی که شور حیات برایمان معنی میدهد و الان دود غلیظ میوزد با بوی اسپند....و ذکر یاحسین یا شهید.
وضو میگیرم ،خسته گی مفرحی تمام بدنم را گرفته است.بعد از نماز امین ترابی با آن پیشانی بند مرگ بر آمریکا بلند میشود و رو به جمعیت تکبیرها را سر میدهد.با تلاوت حاج آقا آهوبرندی برنامه شروع میشود.ناخوداگاه به سمت تابوت شهدا میروم که در پرچم مقدس ایران پیچیده شده اند و روی پرچم با پلاستیکی ضخیم کشیده شده ،نوشته اند (ام الرصاص کربلای 4) بخاطر پلاستیک رویین نمیشود با روان نویس درست نوشت ولی با جان کندن جمله ای مینویسم به یاد مادران شهدا :سالها رفت نیامد خبری از یارم،و چه مادرانی که عزیز هایشان را ندیدند و رفتند......و فرشاد عکس میگیرد.
و ایضاً نوشتم که شهدا در قهقهه مستانه شان عندربهم یرزقونند.نوجوانی از من پرسید چی نوشتی؟داشتم میگفتم که حاج آقا خدامی پشت تریبون آیه ولاتحسبن الذین......عندربهم یرزقون را خواند.
الان در فضای سبز مصلی هستم حاج آقا پیام امام خامنه ای رو درباره شهدای غواص میخوانند.سمت وضوخانه میلاد میردورقی با لباس پلخشی و بسیم و تجهیزات مشغول وضو گرفتن است،خسته نباشید میگویم با حس و حال مخصوص میگوید:از موقعی که پلمپ تحویل از استان لرستان رو باز کردن با شهدایم و دیشب در دوکوهه سیر دل هر 36 شهید رو زیارت کردم.تازه متوجه میشم که تعداد شهدا 36 تا است البته سایتها 37رو 38 تا نوشتنه اند آخر هم آمار دقیقش را نفهمیدم.از این تعداد 6 تا شناسایی شده اند و بقیه گمنامند.متاسفانه قرار نیست هیچکدوم از شهدا در اندیمشک دفن بشن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ساعت 2بامداد
ترک موتور وحید نشسته ام وسط پل زیرگذر عظیم همچنان ترک موتور حاج آقا روزه دار است..میگوید:.............................................................................................................................
....................................این قسمت بعداً نوشته خواهد شد .......................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................
فی الحال در محضر شهدا هستیم. حلقه ای دور حاج آقا خدامی تشکیل شده حسن بسحاق از اصفهان آمده استاد رحمان فرهمند ( پاپی) وحید ارجمند فر( قلاوند) محمد پدرامی و.....بحث ها هم قرآنی و چالشی و حتی مانند مشاعره ولى قرآنی اش، تا ساعت 30"4 کلی معارف قرآنیمان افزوده میشود.درباره شهدا و برنامه میپرسم،حاج آقا میگوید: {اصلاً قرار نبوده شهدا در اندیمشک توقف داشته باشند!!!!!!!!!!!!و دو روز قبل به ما اطلاع داده اند و در جلسه برنامه ریزی ما را دعوت نکرده اند}.
انتقاد اصلی ما به بالا دستی های استانی و کشوریست.من نمیدانم چرا اندیمشک را حساب نمیکنند و اصلا این شهر به حساب نمی آید؟؟؟؟
انتقاد دیگر به مدیریت داخلی شهر است از فرمانداری تا شهرداری تا بنیاد شهید تا تبلیغات اسلامی تا ....چرا برنامه های کلان شهری هم از لحاظ تبلیغات و هم از لحاظ اجرا اینقدر ضعیف است.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد از روایت:
1)کاروان شهدا، کارناوال و فستیوال برند جمهوری اسلامیست،با این تفاوت که اینجا با اشک، شیطان را مضحکه خلائق میکنند و آنجا با لبخند خود را مضحکه شیطان.
2)بجای دانشگاه فلان و بهمان بودم دانشجوها را به صف میکردم از دل این برنامه کلی تز روان شناسی جامعه شناسی تاریخ شفاهی و....در آورند.
3)تشکر از همه مردم مخصوص از آن کارگر نظافت شهرداری که وسط جمعیت صلوات طلب میکرد و مرا شدیداً تحت تأثیر قرار داد با آن گویش خاصش، بی ریا و بی غل و غش.
وصلی الله علی محمد و آله.
خوشا آنان که با عزت ز گیتی
بساط خویش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار
شهادت را پسندیدند و رفتند