چکاچک شمشیر و باده
پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۴ ب.ظ
دارم میان کتب مقتل زبانه می کشم.....
یا نعش تمام شهدا را به شانه می کشم....
و اشک در این میانه برایم مترجم است...
و تا انتهاى راه آسمانی ام منجم است....
و اشک در این میانه مرا راه مى برد...
و تا انتهاى مسیر ماه مى برد....
جلد کتاب قصه ام یاقوت احمر است...
رنگ یقین من سرخ است و احمر است ...
در فصل اول کتاب عشق نوشته، فصل بذل...
این راه، راه سختى است نه راه هزل...
سرفصل بعدى است سرفصل احتراق
با من بیا پاى پیاده تا عراق....
در زیر چکاچک شمشیر و باده ام....
من همه اختیارم را به اشک داده ام....
اى اشک، طعم حقیقى زندگى را نشان بده....
یک اربعین تا وعده گه ام زمان بده ....
۹۴/۰۷/۲۳