نگاه به اطرافم...
ساعت 30'20 قدم زنان از سمت تالار....دارم برمى گردم منزل .
عروسى هاى زمان مدرنیته روح ندارد....
سه ردیف صندلى روبه روى هم چیده شده و ساز و دهل و دیجى ...
دم در مردهاى میزبان با لباس هاى اتوکشیده و ادکلن هاى تند، پسرها هم ساپورت پوشیده اند و صورت هاى بند انداخته شان چندش آور است...حقیقتا حالم به هم میخورد، قدیم تر ها به زن هاى.... گوشت میگفتن ، الان این پسرهاى پنکک مالیده زیر ابرو کاهیده ملت رو از گوشت بى نیاز میکنند ....
ساعت 30'20 قدم زنان از سمت تالار....دارم برمى گردم منزل
زورم میاید 3000 تومان زبان بسته را صرف آژانس کنم...راسته لوانتور را گرفته ام به سمت میدان امام....
گوشه کنار مغازه هاى پایین تر از مسجد على بن ابى طالب پیرمردى در این هواى سرد زمستان زیر پتو خوابیده است
100متر پاییدن تر هم پیرمردى به همان حال....
باران مى بارد....هوا سرد است.....
الان پاى بخارى نیک کالا لم داده ام و دارم از کارتن خواب هاى شهر مى نویسم....
ساعت30"21 هیجدهمین روز دى ماه.
راستى یادم رفت این نکته رو بگم که در عروسى فامیل مان آقاى...... کاندیدا مجلس شوراى اسلامى حضور داشت.
بالاخره این خودش کلى تبلیغه....
ما هم روى همان سه ردیف صندلى کذایى نشسته ایم و بر رو بر 👀همدیگر رو نگاه میکنیم...
آقاى کاندیدا کاش بدور از چشمان بر رو بر 👀کمى چشمانت را به گوشه شهرى بیندازى که مثلا میخواهى نماینده اش شوى....
کاش بدور از چشم هاى بر رو بر 👀از حال آن پیرمردهاى کارتن خواب احوال میپرسیدى....
من از مغازه فروش لوازم موبایل که پیرمرد آنجا خوابیده بود پرسیدم: گفتند بروجردى است ، مرد است زیر منت نمى رود، با هرکسى درد دل نمى کند.....
اصلا بگو گبر است....
مسلم نیست....
تحت ظل حکومت اسلامى که هست...
واقعا
✅خوبها کمى پایین تر زندگى میکنند....