پراکنده گویی های ۵ کیلومتری دوکوهه

علی ولی الله
پراکنده گویی های ۵ کیلومتری دوکوهه

ما افسر جنگ نرم آقا هستیم

سیرک

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۱۲ ب.ظ

به روح مرحوم پدرم صلوات...


روحش شاد پدرسالارى بود براى خودش.

همه چى براى ما فراهم مى کرد از کنار  درخت هاى سدر باغ راه آهن تا خرید  بلندگو دستى همان ها که در زمان جنگ براى اعزام نیرو استفاده مى کردند از لباس خلبانى تا تلویزیون دستى یک چشم که پلنگ صورتى پخش مى کرد...کافى بود لب تر کنم.

بارها مرا به تماشاى دیوارمرگ برد...همان که موتور سیکلتى دور تا دور محفظه اى چوبى استوانه اى با سرعت باد مى چرخید و چقدر کیف مى کردم و چقدر هیجان داشت.



آمدیم ما هم پدرسالارى کنیم مثلا...

ابوالفضل کارنامه تحصیلى نیم سال اول سال دومش شده خیلى خوب👏 👏 👏 👏 👏

خانم مان علیه الدرود فرمود که ببرش یه دورى بهش بده یه صفایى ، اصلا ببرش سیرک🎪، دور هم نیست کنار پل زیرگذره.

ما هم که حرف گوش کن گفتیم چشم

حالا ابوالفضل دودله هى داره قرعه میندازه که بریم یا نه؟

بالاخره رفتیم سیرک🎪

ساعت 30'18

 دوتا بلیط 15 هزار تومانى خریدم 

خانم متصدى بلیط فروشى با اون آرایش دلقکیش گفت ردیف 3 به بعد باید بنشینید...توصیه من خرید بلیط 20 هزارتومانى ردیف 1و 2 است...

گفتم دستت درد نکنه...گفت خیلیا میرن تو میان بلیط هاشون رو عوض مى کنن بشینن ردیفاى اول.


وارد سیرک مى شویم ، شاد و سرزنده...


😇تصور من از سیرک حلقه هاى آتشى هست که شیر و پلنگ از میانش عبور مى کنند یا یه دسته اسب رام که هرکارى صاحبشون ازشون بخواد انجام میدن.


استیج برنامه محیطى دایره اى بود کف استیج قرمز تند چهار طرف کنار این دایره قرمز رنگ اسپیس هایى نصب بود که روى آن رقص نور کار گذاشته بودند.از سقف سیرک هم دو پارچه قرمز رنگ به پایین آویز شده بود.ردیف پنجم نشستیم صندلى ها دایره وار دور استیج چیده شده.اغلب خانواده ها با بچه هاى دبستانى و کوچک تر از آن آمده اند.

لامپ ها خاموش است و رقص نور قرمزى محیط را روشن کرده.

از اینکه ابوالفضل شاد است من هم شادم... 

با یک موسیقى تند مجرى روى استیج مى آید موهایش را دم اسبى بسته و کلى زبان مى ریزد...

شروع مى کند به ترانه خواندن و قر و فر...اعصابم به هم مى ریزد حس مى کنم وسط دیسکو نشسته ام، چه فکر مى کردیم چه شد... دستا هم ماشاالله برف پاک کنى به راست و چپ مى رود...حالا تیکه هاى مزلف بازى اش بماند...

دارم به خانم علیه الدرود پیامک میدم که کجا فرستادى ما رو 😰😰😰😰😰

اى خدااااااااا

حالا آیتم هاى بعدیش جالبه...

شعبده باز چاقو رو زد از وسط زبون خارج شد😳

بعدى👈ده تا تیغ خورد و یه لیوان آب روش ، بعد تیغ ها به صورت دسته اى مرتب از دهنش خارج کرد😑😑😑😑😑

من دارم نگاه ابوالفضل مى کنم اون نگاه من... 

میگه بابا دست بزن بخند😞من دارم براش توضیح میدم اینا الکیه انجام ندی یه بار🤒...



😶استرس گرفته ام...


یکى از آیتم هایش حرکات آکروباتیک در ارتفاع است که به وسیله همان دو پرچم قرمز که از سقف آویزان شده انجام مى شود...اگه محیط تاریک تر بود خیال مى کردى دارد پرواز مى کند دقیق میشد مثل مردعنکبوتى که در انیمیشن ها هست ...

خدا رو شکر نور بود، به ابوالفضل مى گم سمت چپ جایگاه رو نگاه کن، ببین با کشیدن طناب به وسیله دو سه نفر این حرکات انجام میشه...اینا رو میگم یه وقت بچه خیالاتى نشه از ارتفاعى، پشت بومى بپره😨...

 خطرناک ترین قسمتش این بود... 

فکر کنم کدویى رو گذاشته بودن بالاى سر ،کنار گوش و  زیر گلو  یه نفر، و اون بنده خدا چشم بسته با شمشیر نصفش مى کرد😨😨😨😨😨😨

آیتم بعدى سه تا شمشیر شائولین گذاشتن ، شعبده باز که لباسش از پشت برهنه است روى اونا میخوابه و سه تا بتن کنار بلوار هم میزارن روش و با پتک مى زنن رو اونا😮😮😮😮😮


این آیتم ها که نوشتم به ترتیب نیست...

برنامه هاى عادى هم داشتن...

و موسیقى و جوک...


👹بازى دلقک ها...


اصلى ترین بخشى که کودکان را روانه سیرک مى کند بازى دلقک ها است.آن هم به علت انیمیشن هایى است که در طول سال مى بینند.


دو دلقک یکى معمولى و یکى کوتوله برنامه شان را شروع مى کنند...پانتومیمى که انتهایش کندن شلوار همدیگر است😑

و شعبده مسخره اى که روزنامه را از شورتک دلقک دیگر در مى آورد...


مجرى ابتداى برنامه مى گوید شئونات اسلامى رعایت شود و من مانده ام با حرکات و الفاظ اش حین تعریف کردن جوک که انتهایش ختم مى شود به مااااااادرت... یا کو... و مانده اى که چه میخواهد بگوید که کو... میشود کلیه☹


5 دقیقه براى قسمت دوم برنامه استراحت داده اند...

و دلقکى اسباب بازى مى فروشد...

5000 تومان به ابوالفضل میدهم برود اسباب بازى بخرد و در همین حین با هماهنگى با ابوالفضل در مى رویم...🏃🏾🏃🏾🏃🏾🏃🏾🏃🏾


این سیرک معجونى بود از بدآموزى براى بچه ها ...



از روى ریل هاى راه آهن کنار سیرک  تا خانه خودمان کلاس اخلاق گذاشته ام براى ابوالفضل.

هرچند میدانم رطب خورده نمى تواند منع رطب کند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۲۲
salman farsi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی