پراکنده گویی های ۵ کیلومتری دوکوهه

علی ولی الله
پراکنده گویی های ۵ کیلومتری دوکوهه

ما افسر جنگ نرم آقا هستیم

🔗براى 6مهر حماسه مقاومت و ایستادگى مردم اندیمشک در جسر نادرى (پل کرخه)


حماسه چیست؟


31 شهریور 1359 ارتش بعثى عراق از محور هاى مختلف به خاک ایران تجاوز کرد.

در شمال و جنوب خوزستان دو حماسه متفاوت رقم خورد.


مقاومت خرمشهر / مقاومت جسر نادرى یا پل کرخه اندیمشک 


مقاومت 35 روزه خرمشهر بعد از شهادت و به خاک و  خون کشیده شدن جمع کثیرى از مردم و نیروهاى مدافع شهر شکسته شد و خرمشهر خونین شهر گشت.

اما در 6 مهرماه شهر  اندیمشک در کناره رودخانه کرخه  با مقاومت بسیج مردمى و ایستادگى ارتش جمهورى اسلامى و سپاه و...و وجود رودپرآب کرخه که مانند خندقى پر آب است،شهر سقوط نکرد و خوزستان ، عربستان عراق نشد.

چه نامى باید غیر از حماسه به این واقعه داد؟

 باید شهر سقوط میکرد و خونین شهر میشد تا مقاومتش به گوش عالم و آدم مى رسید؟!!!!!

 چرا مغفول مانده این حماسه؟!!!!!

حماسه هایمان را قدر بدانیم ، هم آن موقع که خرمشهر ، کربلا وخونین شهر می شود و هم آن هنگام که شهر مانند غزوه خندق پیروز مى شود...


حماسه ، حماسه است.

امام فرمود: چه بکشیم چه کشته شویم پیروزیم ...


✏️ابوعلى ولایت پناه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۰۶:۲۶
salman farsi


بسم الله الرحمن الرحیم 


💠همزمان با هفته دفاع مقدس مصلاى نماز جمعه شهرستان اندیمشک میزبان جشنواره مردمى فیلم عمار بود.

حلقه هاى صالحین پایگاه هاى مقاومت بسیج و آحاد نمازگزاران شهرستان اندیمشک روز جمعه دوم مهرماه 95 ساعت 30"10 به تماشاى مستند ردپاى فرشته از پک خیبر عمار نشستند، نماهنگ لبیک با صداى حامد زمانى دیگر آیتم برنامه بود.

در پایان از علاقمندان اکران مردمى فیلم عمار ثبت نام بعمل آمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۵ ، ۱۲:۴۳
salman farsi

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۱
salman farsi

فصل انگور، توقع می رود مست شوى

حبه حبه، خوشه اى زرین و یکدست شوى 

ابوعلى ولایت پناه ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۰۶:۰۶
salman farsi

📖دفترچه خاطرات 


خیلى ناراحتم ، گاهى هم اعصابم خورد میشود که چرا غفلت کردم و یادداشت روزانه ننوشتم.

شرط مى بندم اگر خاطراتم را  نوشته بودم کتاب مفصلى میشد از لحاظ داستانى، مردم شناسى، جغرافیا و...

حیف شد ننوشتم...باید خاطره هاى  آن کانکس 12 مترى که حد فاصل ایستگاه ساقه—محمدیه و نزدیک خور آباد قم بود را مى نوشتم ، خاطره آن کوه کذایى که من 50 کیلویى یک گونى 50 کیلویى گذاشته بودم روى دوشم و با بقیه بچه هاى کارگاه سوراخ هایى که دریل واگن فکسنى روى دوش کوه کنده بود رو پر میکردیم تا تى ان تى کار گذاشته شود و کوه منفجر شود، و ترانشه درست کنند. 

خاطره اى که رفتم مسجد خورآباد و اعلام کردم براى اهالى روستا که فردا انفجار داریم، مراقب باشید و بعد از انفجار 5 تا موتور سه ترکه با چماق ریختند که ما رو کتک بزنند.

باید خاطره هاى صبح حرم حضرت معصومه را مى نوشتم...

خاطره حرم تا میدان پلیس را مى نوشتم... 

باید خاطره گوشت کوبیده هاى شب هاى چهارشنبه  رو مى نوشتم که مهندس از جمکران براى ما مى آورد.

خاطره اى که غروب ها کنار کوه مى رفتم و چراغ هاى سبز مسجد جمکران را نگاه مى کردم... 

باید مى نوشتم... 

از آن عصر خیابان ایتالیا که آقاى... گفت مى روى؟ گفتم:  کجا 

گفت:  رشت.

 و تقویم رو میزى را برداشت و نوشت، بین پل بوسار و میدان شهید قلى پور ، بن بست بهار...

و من در نم نم باران نیمه شبى به شهر باران رفتم.

از بازار ماهى فروش ها از خیابان مطهرى از یخ سازى از هواى مطبوع گیلان.... باید مى نوشتم از روزى که ساکم را جمع کردم و رفتم اهواز 

کنار  پل سیاه کارون ، کنار مجتمع علم الهدى، کنار نانوایى مجید...

باید از باغچه اى که سبزى و فلفل کاشته بودیم ، از مرغ هاى دریایى ، از نماز صبح هاى على بن مهزیار مى نوشتم که گاهى دو سه نفره در گوشه دنج حرم مى خوانیدم و کسى نبود غیر کسى که به دیدار حضرت صاحب رسیده بود...

باید از مسجد فاطمیه کیانپارس که گاهى با شلوار کردى نمازهاى ظهر و مغرب را آنجا میخواندم مى نوشتم ...

باید از معدن گدوک می نوشتم که همیشه خدا پر از مه بود و رؤیایى...از آن سه گرگ که ساعت 2 شب چشم در چشم شدیم از سوزاندن لاستیک هاى ماشین و فیلترهوا براى ترساندن گرگ ها از  آن بادهاى تند و کولاک هاى سخت و برف و برف و برف از امامزاده اسماعیل، از فیروزکوه، از آن تفنگ بادى 4/5 و گنجشک ها  از کوهپیمایى و آش دوغ گردنه گدوک 

 از آن پنجره اتاق پوکیده که تلوزیون زنده ما بود...

باید مى نوشتم از ملایر و روستاى تاریخى پرى زنگنه... 

از باغ هاى باصفاى انگور...از طراوت درختان و خوش قلبى مردمش، از تصویر  کریم خان زند که جلوى کارگاهمان بود، از آن کمپ ترک اعتیاد به ریاست على فرانکى، از والیبال هاى عصرانه... 

باید مى نوشتم از خانه ارواح ایستگاه چمسنگر و خاطرات تنهایى چندماهه آنجا...از اسد و ماهى هاى رود بختیارى از تونل هاى پیچ در پیچ تا کشور از دادگسترى سپیددشت و کتک کارى ... 

باید مى نوشتم از میان آب از حمید از شهید گمنام کنار جاده اهواز—خرمشهر که سنگ قبر نداشت و بچه ها با چه عشقى قبرش را مرمت کردند...باید مى نوشتم از خرما پزان ...


باید مى نوشتم از هفت تپه از آن خانه اى که یک هفته خوردیم و خوابیدیم آن خانه اى که نارنج داشت...

باید مى نوشتم از بندر امام خمینى 

از نماز جمعه هایش از پارک کنار ایستگاه از ساحل خلیج فارس از دریا از گرما...

ننوشتم حیف و صد افسوس ...

هزار ها خاطره دارم از جاده از قطار...

از جاده اندیمشک خرم آباد بروجرد توره ملایر 

از جاده قم تهران 

از ترمینال غرب از کرج قزوین لوشان منجیل رودبار رشت

از  ترمینال شرق, تهران پارس,  فیروزکوه 

از جاده اندیمشک اهواز حمید 

از کارون سربندر ماهشهر 

از قطار محلى درود... 

چرا ننوشتم ؟ لعنت بر من...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۵ ، ۰۵:۰۷
salman farsi

فى الحال.صبح جمعه 

شالیزارهاى آهودشت—بامدژ.

نشستن و از پشت پنجره هاى قطار، ایستگاه ها و روستاها را دیدن ،لذت دارد.قطار سینماى 3D است.بهتر بگویم سینماى سیار است..

مرغ و خروسى داشتن همدیگر را دنبال میکردند، دسته اى قاز به ستون به سمت مرداب حرکت مى کنند.

ردیف کرت هاى نیشکر موهاشان را افشان کرده اند کنار هم و شالیزارهاى پر از آب با مردى بیل به دست با دشداشه عربى.

و ما در دو خط ممتد آهنى مى رویم و مى رویم و خورشید دنبالمان مى کند.

فضاى ریل باس پر از میخک است و عطر عربى... به سمت اهواز مى رویم، به سمت هرم گرما، به سمت شرجى.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۹:۲۷
salman farsi

حکایت ما و سفر اربعین ﻏﺰﻝ ۲۵۹-دیوان حافظ است 

ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ 

ﭼﻪ ﺷﮑﺮ ﮔﻮﯾﻤﺖ ﺍﯼ ﮐﺎﺭﺳﺎﺯ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻮﺍﺯ

ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﻼ ﮔﻮ ﺭﺥ ﺍﺯ ﻏﺒﺎﺭ ﻣﺸﻮﯼ 

ﮐﻪ ﮐﯿﻤﯿﺎﯼ ﻣﺮﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﺧﺎﮎ ﮐﻮﯼ ﻧﯿﺎﺯ

ﺯ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻃﺮﯾﻘﺖ ﻋﻨﺎﻥ ﻣﺘﺎﺏ ﺍﯼ ﺩﻝ

 ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺭﺍﻩ ﻧﯿﻨﺪﯾﺸﺪ ﺍﺯ ﻧﺸﯿﺐ ﻭ ﻓﺮﺍﺯ

ﻃﻬﺎﺭﺕ ﺍﺭ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺟﮕﺮ ﮐﻨﺪ ﻋﺎﺷﻖ

 ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﻣﻔﺘﯽ ﻋﺸﻘﺶ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﻤﺎﺯ

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﺑﺠﺰ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﻣﮕﯿﺮ 

ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺍﭼﻪ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﻏﯿﺮ ﻋﺸﻖ ﻣﺒﺎﺯ

ﺑﻪ ﻧﯿﻢ ﺑﻮﺳﻪ ﺩﻋﺎﯾﯽ ﺑﺨﺮ ﺯ ﺍﻫﻞ ﺩﻟﯽ

 ﮐﻪ ﮐﯿﺪ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎﺯ

ﻓﮑﻨﺪ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻋﺸﻖ ﺩﺭ ﺣﺠﺎﺯ ﻭ ﻋﺮﺍﻕ

ﻧﻮﺍﯼ ﺑﺎﻧﮓ ﻏﺰﻝﻫﺎﯼ ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺯ ﺷﯿﺮﺍﺯ

  ⇦اربعین دیده به دیار دوست باز کردن است 

شستن رخ با غبار راه است، راه بلا ، غبارکربلا و چه کیمیاى مرادیست اربعین. آغوش گشودن در خاک کوى نیاز 

نه تنها مردان این راه از فراز و نشیب راه نمى اندیشند بلکه زنان و کودکان هم مردانه در این طریق مشى میکنند  و مشکلى در این  طریقت نیست.  در مسیر اربعین فقط  عاشقى است  و دلدادگی ولاغیر ، عنان دلشان به دست عشق است... و کسى که مبتلاى اربعین شود طهارتش در خون جگر است در مصیبت ارباب ...

در مقام اربعین چاى خود حکایتى بس شگفت دارد...کنار هر موکبى که رحل اقامت بى افکنى ، قل قل کترى ها و جوشش سماورها و بذل دست هاى مهربان ... اشرب شاى...ایرانى؟ عراقى؟ 

غلظت چاى عراقى به غلیظى ارادتشان و رقیقى چاى ایرانى به دل نازکیشان است و شکر  چه زود حل میشود در استکان هاى کمرباریک...

در این مقام جز پیاله کمر باریک ما را مست نمى کند چه سراچه ایست خیام نجف — کربلا 

نعلبکى هایى که جاى نیم بوسه زائرالحسین اند  و اهالى اهل دل که با نوشیدنش ،  کید دشمنان را از جسم و جان خارج میکند...

و اشک هاى کترى که رو به آسمان عروج مى کند، از آتش زغال هاى سرخ مشتعل و اشک هاى ما رو به کربلا نزول از آتش اشتیاق...

و اشک مى چکد و چه با ناز و کرشمه سرازیر میشود...و سر درون ، هیهات،  که نهان ماند و اشک لو میدهد احولاتت را... زمزمه اربعین زمزمه عشق است عشقى که در عراق نواى بانگ غزل هاى ناب شده 

اشرب شاى...تفضل...

و همه دعاى اربعین دیده ها اینست خرامیدن در خرابات خیام، محرم راز بودن در طریق کربلا الى الابد.

نسیم زلف اربعینیان، عمر دراز باد.

✍🏽ابوعلى ولایت پناه

پ ن: متنى براى عکس هاى مجموعه اربعین داش مهدى...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۶:۱۸
salman farsi

چقد این عکس عمیق است...

چقد ولایتش تجلى دارد...

#تمسک اولین واژه اى است که بعد از دیدن این عکس به ذهنم رسید، 

☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼☝🏼 *: تمسک #: (تَ مَ سُّ) [ ع . ] 1 ـ (مص ل .) چنگ زدن ، دستاویز قرار دادن . 2 ـ 

(اِ.) سند، حجت . 📕فرهنگ معین

ببینید چگونه به تصویر امام چنگ زده اند، همان مردمى که بقول حضرت امام از مردم زمان پیامبر و امیرالمؤمنین برترند و چه خوب دستاویزی براى خویش گرفته اند،دستاویز  حبل ولایت.

در معانى تمسک گفته اند سند و حجت.

امام هم سند بود و هم حجت، سندى بود در دوره آخر الزمان که حق (جل و على )جامعه  مسلمین را رها نکرده ، و حقیقتا حجت بود طبق قول حضرت صاحب که 

‏«ﻭ ﺍﻣﺎ ﺍﻟﺤﻮﺍﺩﺙ ﺍﻟﻮﺍﻗﻌﺔ ﻓﺎﺭﺟﻌﻮﺍ ﻓﯿﻬﺎ ﺇﻟﯽ ﺭﻭﺍﺓ

ﺣﺪﯾﺜﻨﺎ ﻓﺎﻧﻬﻢ ﺣﺠﺘﯽ ﻋﻠﯿﮑﻢ ﻭ ﺍﻧﺎ ﺣﺠﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻬﻢ ‏»

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۵ ، ۲۰:۱۶
salman farsi

گریه قائم ، گریه قیام است نه گریه قعود...

بعضى در مصیبت زمین گیر میشوند و همه توانشان را از دست میدهند.  ولى سیره زینبى و اشک زینبى ، اشک قیام است... 

شیعه 1400 سال اشک قیام ریخته 

انقلاب اسلامى حاصل 1400 سال اشک قیام بوده...

و ذکر شب همه مجاهدان جبهه حق حسین جان بوده، میگویى نه از بچه هاى کربلاى 4 و 5 بپرس...

گریه حضرت قائم هم گریه قیام است...



فلأندبنک صباحا و مساء و لأبکین لک بدل الدموع دما....

📕زیارت ناحیه مقدسه...




✏ابوعلى ولایت پناه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۵ ، ۰۵:۴۰
salman farsi


سریال افاضات جناب رییس جمهور( آقاى روحانى) بعد از  بیانات مبین  امام خامنه اى سریال تلخى شده است.

دیگر کار از اختلاف دیدگاه و نظر گذشته و بیشتر شبیه دهن کجى و لغزپراکنى شده است،ظاهرا آقاى روحانى اقدام و عملش خدشه زدن به جایگاه ولایت شده 

این قصه ها را پیشتر سعید حجاریان با تز حاکمیت دوگانه مى بافت اما انگار کار دولت اعتدال  قدم زدن در حاکمیت دوگانه است...

این وسط گیر کار اینست که دست آدم هاى نجیبى افتاده اند

این ها اهل بریزید تو خیابون نیستن ....

جماعت مخالف جناب پرزیدنت نجیب است ، اما صبورى اش حدى دارد.

 چکار باید کرد که جلوى خدشه زدن به جایگاه ولایت فقیه گرفته شود؟ از چه راهکار و اهرمى باید مدد جست؟

کار از بیانیه و تذکر گذشته است....

☑راهکار:

مگر نه اینست که مجلس خبرگان براى تقویت رهبریست همان گونه که امام فرمود....

و مگر کارى مهمتر از حفاظت از جایگاه ولایت فقیه براى خبرگان متصور است ؟!!!! به نظر باید خبرگان در این مورد ورود کند و محکم و با قاطعیت برخورد نماید، خبرگانى که در مورد جریان مداحى حساس است چرا نباید نسبت به تضعیف ولى فقیه حاضر حساس باشد....

قبل از اینکه اتفاقى بیفتد به فکر دل هاى اهل ولا باشید.

... ✏ابوعلى ولایت پناه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۳۹
salman farsi