پراکنده گویی های ۵ کیلومتری دوکوهه

علی ولی الله
پراکنده گویی های ۵ کیلومتری دوکوهه

ما افسر جنگ نرم آقا هستیم

عزیز خمینى...

شنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۷:۲۶ ق.ظ

چهارشنبه 94/12/12

منزل علمدار حزب الله سردار بصیرت

کنار مهند نشسته ام،میگوید فاتحه بخوانیم ؟ گفتم شهدا زنده اند، صلوات طلب میکند و جماعت به ذکر صلوات بیت شهید را عطرآگین میکنند...در حالى که دارد میوه تعارف,میشود  قرآن تبلت را باز و کلمه احیا را در آن جستجو میکنم .....چند آیه مختلف بالا مى آید...

من به دنبال آیات شهادتم....آیات 169 تا 172 آل عمران...

ولاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله اموتا بل احیا عندربهم یرزقون فرحین بما اتاهم الله من فضله .......



برادر شهید وسط صحبت هایش توصیه کردن به تلاوت قرآن....

و گفتن دقیقا همین جایى که شما نشسته اى و قرآن خوندى ،محل تلاوت شهید بوده...

و یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم.....

حس غریبى دارم...

همان حس وسط شور سینه زنى...

همان حس غریب عصر عاشورا....

همان حس تلاوت شب هاى شهادت....

کتابخانه شهید پر از کتب اصیل شیعه بود....منابع درست و درمون  مثل ارشاد شیخ مفید ،الکافى شیخ کلینى ،حدائق الشیعه مقدس اردبیلى ,تفسیر قرآن ,اقتصادنا شهید صدر و الى ماشاالله کتاب هاى نمره یک....

امشب رمز پر حرارتى هیأت مون رو فهمیدم....

رفقایى که بودن میدونن برادر شهید چه روضه اى خواند...

اول اینکه شهیدجواد زیودارى مانند حضرت سیدالشهدا علیه السلام سر از بدنش جدا شده  و جنازه تفحص شده اش بى سر بوده ....

بعد روضه اسب تاختن خوندن اونجایى که گفت تمام استخون هاى بدنش خرد شده بود فقط استخوان پاش مونده بود که پلاتین داشت.... یک استخوان خونى.....

صلى الله علیک یااباعبدالله....

و امشب بچه ها اشک ریختند....و اشک ریختند و اشک....

یادمان نرود:

پایه ما استخوان خونیست......

پایه ما استخوان شکسته است....

پایه ما بدن بى رأس است........

مشغول بازدید از کتابخانه شهید هستیم که مادر شهید بر ما وارد میشود، سید عباس رجزوار میگوید از دامن زن مرد به معراج رود، بر دامن مادر شهیدان صلوات، و همه صلوات میفرستند....مادر شهید محکم و پر صلابت و با حس مادرانه میفرماید خدا دشمنان شما رو از بین ببرد و کلى دعاى دیگر...دعاى مادر شهیدان مستجاب است.و از دعاى مادران شهیدان است که این انقلاب تا به حال محفوظ مانده...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۵
salman farsi

نظرات  (۱)

۱۵ اسفند ۹۴ ، ۰۷:۳۵ سرباز امام خامنه ای
عشق در دمشق

من از عشق تو تا دمشق کشیده شدم
و تو از ترس به برلین گریختی
من مدافع شده بودم
تو معشوقه ی یک مهاجر افغان در صف نان

و حالا هر دو می جنگیم
من برای بکارت دمشق از جنگ جویان ریاض
و تو از حقارت روزهای بی سرانجامت در سرزمینی بیگانه

و سرانجام
مرا داعش خواهد کشت
و تو نیز
بی هیچ مدافعی
فتح می شوی در هجوم آواره ی افغان،
هر چند وصیت کرده ام
که بعد از مرگ
جنگ در ریاض باشد
و مزار من در صف نان مهاجران گرسنه ی برلین

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی